شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود، نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود
شغل و کار رنگ کار. عمل رنگ کار. رجوع به رنگ کار شود، نیرنگ سازی. حیله گری. چاره سازی. رجوع به رنگ کار و رنگ کردن و رنگ ساختن و رنگ در ذیل معنی حیله و نیرنگ شود
ضربۀ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است). جراحت بزرگ و جراحتی که بیکی از آلات عمده بدن برخورد کرده و مهلک باشد. رجوع به ناظم الاطباء، آنندراج و زخم شود
ضربۀ مؤثر و قاطع. جراحت کشنده و عمیق (کاری در این ترکیب بمعنی کارگر ومؤثر است). جراحت بزرگ و جراحتی که بیکی از آلات عمده بدن برخورد کرده و مهلک باشد. رجوع به ناظم الاطباء، آنندراج و زخم شود
کسی که پیشه اش رقم زدن و نشان کردن حروف و علامت است، نویسنده. محرر. (آنندراج). نویسنده. کاتب. (فرهنگ فارسی معین) : شبی بر سر زانوی مشق روز رقم کار فرد صباحت فروز. ملاطغرا (از آنندراج). رجوع به رقم پرور و رقم طراز شود، محاسب، حکاک. (فرهنگ فارسی معین)
کسی که پیشه اش رقم زدن و نشان کردن حروف و علامت است، نویسنده. محرر. (آنندراج). نویسنده. کاتب. (فرهنگ فارسی معین) : شبی بر سر زانوی مشق روز رقم کار فرد صباحت فروز. ملاطغرا (از آنندراج). رجوع به رقم پرور و رقم طراز شود، محاسب، حکاک. (فرهنگ فارسی معین)
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند
بیک شغل اشتغال داشتن هم شغلی، رقیب یکدیگر بودن، شرکت بادیگری در کاری و شغلی. یابه هم کار (همکار) دعوت کردن، از کسی خواستن تا در کاری و شغی شخص را یاری کند